ساراسارا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 14 روز سن داره

نی نی سارا

8ماهگیت مبارک ماه مامان

سلام! دخمل مامان ،8ماه پیش بدنیا اومدی   ولی انگار از اول عمرم با منی این روزا خیلی فضول شدی از سروکولم بالا میری دوسه روز که   4دستوپا میری        یه گل کنار سالن خودتو بش میرسونیو  یه برگشو میکنی واویلا یه روز میبینم داری برگ گلو میخورییییییییی از دست تو فضول چیکار کنم من. دیگه دست میزنی   قربون اون دستات برم که صدا میکنه . بعدظهرم بردمت پارک ولی زود اومدیم خونه.                   مرسی که به ما سرزدین شب خوش   ...
3 مرداد 1391

سارام مریضه

سلام! دخمل مامان چند روز که مریض شده فک کنم باز دندون درمیاره.راستی سارا جونم دیگه کم کم میخواد بگه مامان آخه فعلا میگه ماما امروز داشت فضولی میکرد جعبه دستمال کاغذیو برداشته بود از دستش گرفتم گریه کردو گفت ماما ای جون مامان.از 5شنبه دهن سارا برفک زده بردمش دکتر قطره داد الان یکم بهتره ولی خوبه خوب نشده ...
2 مرداد 1391

رفتیم حرم امام رضا

سلام به دوستان عزیزم! ان شاا... نماز روزه هاتون قبول باشه دیشب که شب دوم ماه رمضون بود با بابایی رفتیم حرم جاتون خالی چه صفایی داشت سارا جونمم طبق معمول چشمش دنبال بچه ها بود بعد زیارت رفتیم سقاخونه حرم آب بخوریم بابایی بت آب میداد یه خانم و آقایی از دور داشتن قربون صدقت میرفتن      موقع رفتن اومدن جلومونو گرفتن حاجاقا بهم گفت  صبر کن کجا میبریش اومد با دخملی یکم بازی کرد و بوسیدتش ورفتن. امروزم دخملو بردمش حموم الانم لالایه.دووووووووووووست دارم عزیزکم  ...
2 مرداد 1391

خبرررررررررررررررررررر

سلام! 5شنبه هفته قبل که 7ماه و 25 روزت بود نصف شب دیدم بیدار شدی و نشستی و با دستای کوچولوت بهم میزدی بعد چند دقیقه بزور خوابوندمت بعد با خودم گفتم نکنه سارا گریه کرده و من نشوندمش یهو دیدم نشستی بلههههههه دخمل خودش نصف شب یاد گرفته و نشسته الهی دورت بگردم ان شاا... راه رفتنتو ببینم فقط تورو خدا نصف شب باز راه نری . ...
31 تير 1391

بدون عنوان

سلام! امروز باباجون مواظبت بود من رفتم استخر ارمغان خیلی خوش گذشت اولین بار بود ازت این قدر دور بودم(5 ساعت) ولی دلم برات خیلی تنگ شد الانم لالایی شب بخیر بوسسسسسس عزیزم
5 تير 1391

ما رفتیم پارک...

سلام! جیگر مامانی الان خوابه باباجونم سرکار.منم اومدم تا برات یادداشت بذارم.دخملم خیلی ددریه بعداز ظهرا گریه میکنه که بریم بیرون تامیگم کی دوس داره بره ددر میخنده و دست میزنه یه پارک نزدیک خونمون هست میبرمش اونجا تا بچه هارو تماشا کنه خیلی بچه هارو دوس داره تا میریم پارک همش میگه دد،دد ودست میزنه قربونش برم اگه نبود تک و تنها چیکار میخواستم بکنم تا اومدیم خونه از بس خسته بود شیر خوردو خوابید. ...
4 تير 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نی نی سارا می باشد